سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون روز نهروان به کشتگان خوارج گذشت فرمود : ] بدا به حال شما ، آن که شما را فریفته گرداند زیانتان رساند . [ او را گفتند اى امیر مؤمنان که آنان را فریفت ؟ فرمود : ] شیطان گمراه کننده و نفس‏هاى به بدى فرمان دهنده ، آنان را فریفته آرزوها ساخت و راه را براى نافرمانى‏شان بپرداخت ، به پیروز کردن‏شان وعده کرد و به آتششان درآورد . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----9139---
بازدید امروز: ----3-----
بازدید دیروز: ----1-----
گل نرگس

 

نویسنده: امیرحسین
جمعه 88/1/7 ساعت 4:36 عصر

 

 در خیالم شهری است

برایت یار خوبم در آنجا خانه ای دارم

آسمانش به اندازه وسعت ایمان تو آبیست

وشقایق بوی اخلاص تو را می طلبد

و حقیقت به اندازه چشمان تو زیباست

و در آن شهر یتیمان ز اندازه احسان توسر گردانند

مردمانش شیوه عاشق شدن

 را نیک می دانند

مرد و زن تخم صفا می کارند

بر جویهاشان آب محبت جاریست

وز زمین عشق بر میدارند

بامدادان وسعت شهر آکنده از بوی اذان است

و به هر کوچه و برزن جماعت بر پاست

راستی راست میگویم

که خدا انجاست


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: امیرحسین
جمعه 88/1/7 ساعت 4:36 عصر

خدای من  !

 

همین اندازه در میابم که  دور شده ام

 

تو نیک تر میدانی ... همه را میدانی

 

دیر کرده ام  وتو دیرگاهی است که میدانی

 

همه را میدانی

 

میترسم !

 

رهایم که نکرده ای  ! گاه در خلوت خود را میجویم  ، هنوز بندم  مگر نه ...

 

میترسم از حسادت ها ، نفرت ها ، کینه ها و دشمنی ها

 

سیاه نشده ام ، زنگار نگرفته باشم

 

می خواهم نزدیکتر باشم

 

می خواهم در تو گم  شوم  و می خواهم که  پذیرایم باشی

 

می آیم         و می آیم        و باز دورم  ....

 

دور میشوم

 

و باز نمیرسم

 

می خواهم بی رنگ باشم اما رنگ ها  و نیرنگ ها  احاطه ام  میکند

 

و جا میمانم و باز دور میشوم

 

و فراموش میکنم تو را

 

الهی ، حکیمی تو مگذار......

 

و یاریم کن که هیچ چیز و  هیچ کس

 

نتواند جدایم کند

 

از این وصل

 

از این قرب

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: امیرحسین
جمعه 88/1/7 ساعت 4:36 عصر

 

                                                                   

                                                                                                                                                                   

میلاد با سعادت صراط مستقیم ، نَبَاءِ العَظیم ،مهر فروزنده هستی، بَقیةَ اللهِ فی اَرضِهِ ، قطب دایره امکان ، حضرت ولی عصر صاحب الزمان(عج) ، مبارک باد

 

لحطه دیدار نزدیک است

 

باز من دیوانه ام ، مستم

 

باز میلرزم ، دلم ، دستم

 

باز گویی در جهان دگرم

 

های نخراشید به غفلت گونه ام را ، تیغ

 

های نپریشید صفای زلفکم را ، دست

 

و آبرویم را نریزی ، دل

 

ای نخورده مست !

 

لحظه دیدار نزدیک است  ...

 

امشب برای شکوه آمده ام.

 باز برای گله از نیامدنت آمده ام.

 آمده ام که برایت از بی قراری ها بگویم، از دلتنگی ها  از تنهایی ها... می خواهم از دوریت بگویم. از نیامدنت بنالم.

امشب نرگس چشم انتظار توست. امشب امامم در انتظار توست. امشب خانه در انتظار مقدم توست. من کجا در انتظار گل نرگس بنشینم؟  دلتنگیت را برای که برم؟ برای که از نیامدنت اشک هایم را سرازیر کنم؟

وقتی دلم برای خدایم تنگ می شود رو به کعبه می کنم، دلم که برای رسول خدایم تنگ می شود به مدینه می نگرم. دلم که حس غربت می کند بقیع را می نگرم. وقتی دل اسیر می شود کربلا را منزل می کنم.

 نجف ، خانه ی خانه نشینی من است. سامرا ، کاظمین ، خانه ی دلتنگی من اند برای مظلومیت امام.

آقای من!

وقتی دلم هوای تو را می کند کجا در پی یافتنت باشم؟ در کربلا یا کاظمین؟ در مدینه یا بقیع؟ در نجف یا سامرا؟ همه جا از تو نشان است ولی تو نیستی. تو را در کوچه کوچه ی شهرمان ، در پشت تمام چادرهای جشن، تو را در پشت پرچم های یااباصالح  ، تو را در چراغانی کوچه هایمان ، تو را در چشم کودکانی دیدم که شکلات می دادند.  تو را در اشک های کسانی یافتم که در انتظار آمدنت نور چشم از کف دادند.

 من تو را در تمام نیمه ی شعبان کوچه کوچه ی شهرمان دیدم.  من تو را در جمکران دیدم. من تو را در همه جا دیدم. اما افسوس که این چشم خاک گرفته نمی گذارد تو را ببینم.

 

سرور من، مولای من، آقای من!

امشب نیمه ی شعبان دیگریست. باز خدا در کوچه هاست. باز نرگس چشمش به را هست.

 باز من ، نه ، همه ی ما به دنبال تو می گردیم. تو را بازم از آن کوچه می خواهیم.

 کوچه های غبار گرفته ی قلبمان در انتظار آمدن گل نرگس اند. چشمان ما سالهاست که در انتظار است. از همان روز که نرگس چشم انتظار شد، چشمان ما همه نرگس شد.

 

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: امیرحسین
جمعه 88/1/7 ساعت 4:36 عصر

نیمه ی شب برمی خیزی و ابوحمزه می خوانی ، دو رکعت نماز عشق هم روانه می کنی به نشانی آن سوی آسمان...

اما هنوز چشم بر هم نزده ای که ندای ربنا می آید و باز همان قصه ی قشنگ همیشگی !!

 

دوباره سفره ی افطار ی با یک بغل محبت و پاکی....

 

اللهم ان لم تکن غفرت لنا فیما مضی من شعبان ،

 

فاغفرلنا فیما بقی منه!

 

 

این بهترین دعا تو آخرین ساعتهای ماه شعبانه...اینکه بگیم : خدایا! اگه هنوز لیاقت بخشش تو رو پیدا نکردیم، تو این آخرین لحظه ها امیدمونو ناامید نکن و....

 

الحمدلله که بازم عمر داریم ، یه ماه رمضون دیگه رو درک کنیم!!

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: امیرحسین
جمعه 88/1/7 ساعت 4:36 عصر

چشم انتطارش بودیم...

چشم انتطار این که  دم دم های  غروب  توی  لحظه های افطار با  صدای  ربنای استاد  آروم  بشینیم  نگاهومنو بسپریم  به آسمونو ،  صدامونو  بسپریم  به  دست هامون ...

شمردیم !

از یک تا همین امروز !

روز های پر اشتیاق و شب های پر امید شمردیم تا برسیم  به مقصد پر نور این لحطه ها  .

 

عید فطر مبارک ای همسفر

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: امیرحسین
جمعه 88/1/7 ساعت 4:36 عصر

میلاد شمس الشموس سلطان توس علی ابن موسی الرضا (ع) مبارک

 

اللهم صل علی علی بن موسی الرضا  ا لمرتضی  الامام   التقی  النقی  و حجتک علی من  فوق الارض  و من تحت  الثری  الصدیق الشهید  صلاة کثیرة  تامة  زاکیة  متواصلة  متواترة  مترادفة کافضل  ما صلیت  علی  احد من  اولیائک .                . به رحمتک یا ارحم اراحمین  .

 

من زائرم ز عطر حرم بو گرفته ام                            آئینه توأم ز همه رو گرفته ام

  

آهوی وحشی ام که ز وحشت رمیده ام                     اکنون دخیل ضامن آهو گرفته ام

 

کشتی شکسته ام که ز فرسنگ آب ها                     در ساحل ضریح تو پهلو گرفته ام

 

پروانه وار، بس که طواف تو کرده ام                      با شمعدانی حرمت خو گرفته ام

 

هر بی هنر که خادم صحنت نمی شود                   بر خدمت تو از مژه جارو گرفته ام

  

با  سلام بر اما م عشق....

سلام آقا...

 

چشمانمان در راه است تا ضامن دیگری از جنس نور آزادمان کند از این قفس تنگ

دعا کن برسدصبحی که نقاره هایت آوای سرور را از ته دل سر دهند

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: امیرحسین
جمعه 88/1/7 ساعت 4:36 عصر

می خواهی از خجالت آبم کنی خداوند بسیار شکرگزار من !

 

 

 

این منم که باید به شماره نفس هایم شاکر باشم....

 

 

 

نه فقط به خاطر تنی که دادیم  ،

 

 

 

آنچه می خورانیم ، آبی که مینوشانیم ،

 

 

 

 و یا به خاطر آن ستاره های دور که هر از گاه که سرم را بالا میگیرم و به آسمانت نگاه

میکنم دیدنشان خشنودم میکند...

 

 

 

به خاطر آن گلها که در ناکجای جهان میرویانی و را یحه اش به من میرسد..

 

 

اما میان این همه گیج میشوم ...

 

 

 

 حواسم پرت میشود...

 

 

 

 و شکر کردن از یادم میرود

 

 

 

به تلنگری میشکنم و فریاد ناسزایم بلند میشود..

 

 

 

اما تو میگویی چیزی بیاور

 

 

 

حتی اگر خنده ای باشد به روی کودکی...

 

 

 

یا آب دادن سگی تشنه ...

 

 

 

تا ببینی خداوند شکرگزارت چگونه سپاس میگزارد ....

 

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: امیرحسین
جمعه 88/1/7 ساعت 4:36 عصر

آغاز امامت و ولایت آخرین بارقه ی نور رحمت الهی
حضرت مهدی موعود(عج)
بر منتظران آن حضرت
مبارکباد.

با تو قلم سبزم را دوباره به دست گرفتم

 

تا با تو زیبا ترین جمله دنیا را بسازم

 

جمله‌ای که فقط با حضور سبز تو توان ساختنش را دارم

 

ای آسمانی‌ترین یار

 

 

با تو بودن سهم کمی نیست

 

اما بی تو بودن

 

خزان هزاران بهار ندیده است

 

پس بمان با من!

 

بمان تا بودنم با تو رنگ دوباره بگیرد

 

رنگ یک دنیا رفاقت، صمیمیت، عشق و احساس

 

با تو باید واژه‌ها را معنا کرد

 

واژه های ناگفته‌ام که مدتی است در بغض فرو نرفته‌ام مانده

 

ای فجر صادق ...

یلدای انتظار...

 

 تنها با حلول سیمای منورّ تو افق به سپیده نزدیک می شود .

 

 پس بیا...

 

 بیا تا این شب یلدایی بی پایان به سپیده برسد.

 

بمان بامن!

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: امیرحسین
جمعه 88/1/7 ساعت 4:36 عصر

 

فرشته نبود ، بال هم نداشت !

 

و معجزه اش این نبود که ماه را شکافت ...

 

معجزه اش این نبود که به آسمان رفت...

 

معجزه اش این بود که از آسمان به زمین برگشت...

 

او که با معراجش تا ته ته آسمان رفته بود  می توانست بر نگردد

 

می توانست ، اما برگشت ، باز هم روی همین خاک و باز هم میان همین مردم .

 

و زمین هنوز به عشق گام های اوست که میچرخد...

 

و بهار هنوز به بوی اوست که سبز میشود...

 

و خورشید هنوز به نور اوست که میتابد...

 

به یاد آن انسان ...

 

انسانی که فرشته نبود و بال هم نداشت.

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: امیرحسین
جمعه 88/1/7 ساعت 4:36 عصر

بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک

 

شاخه های شسته باران خورده پاک

 

آسمان آبی ،ابر سپید

 

برگ های سبز بید

 

عطر نرگس رقص باد

 

نغمه شوق پرستوهای شاد

 

خلوت گرم کبوتر های مست

 

نرم نرمک می رسد اینک بهار

 

خوش به حال روزگار

 

خوش به حال چشمه ها و دشت ها

 

خوش به حال دانه ها و سبزه ها

 

خوش به حال غنچه های نیمه باز

 

خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز

 

خوش به حال آفتاب

 

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم

 

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

 

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

 

 


    نظرات دیگران ( )
   1   2      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • شهر رویای من
    خدای من
    (بدون عنوان)
    (بدون عنوان)
    (بدون عنوان)
    (بدون عنوان)
    (بدون عنوان)
    (بدون عنوان)
    والا پیام دار محمد
    سال نو مبارک
    و من می خوانم......................
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •