سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه خداوند بنده ای را دوست بدارد، او رابه بلایی بزرگ مبتلا می کند . پس اگر آن بنده راضی گشت، بهره اش نزد خداوند، رضایت است و اگر ناخشنود گشت، بهره اش نزد خداوند، ناخشنودی است [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدها:----9175---
بازدید امروز: ----6-----
بازدید دیروز: ----3-----
گل نرگس

 

نویسنده: امیرحسین
جمعه 85/7/14 ساعت 1:21 عصر

منم پروردگارت

صدایم کن مرا

آموزگار قادر خود را

قلم را ، علم را ، من هدیه ات کرده ام

بخوان ما را

منم معشوق زیبایت

منم نزدیکتر از تو به تو

اینک صدایم کن

رها کن غیر ما را به سوی ما باز آی

منم پروردگار پاک بی همتا

منم زیبا ، که زیبا بنده ام را دوست می دارم

تو بگشا گوش دل

پروردگارات با تو می گوید

تو را در بی کران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

بساط روزی خود را به من بسپار

رها کن غصه یک لقمه نان و آب فردا را

تو راه بندگی طی کن

عزیزا ، من خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا بر خود

به اشکی، یا خدایی، میهمانم کن

که من چشمان اشک آلودت را دوست می دارم

طلب کن خالق خود را

بجو ما را

تو خواهی یافت

که عاشق می شوی بر ما

و عاشق می شوم بر تو

که وصل عاشق و معشوق

آهسته می گویم،خدایی عالمی دارد

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسب های خسته در میدان

تورا در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن

تکیه کن بر من

قسم بر روز ،هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور

رهایت من نخواهم کرد

بخوان ما را

که می گوید تو خواندن نمیدانی؟

تو بگشا لب

تو غیر از ما، خدای دیگری داری؟

رها کن غیر ما را

آشتی کن با خدای خود

تو غیر از ما چه می جویی؟

تو با هر کس به جز با ما چه می گویی؟

و تو بی من چه داری؟ هیچ!

بگو با ما چه کم داری عزیزم ؟ هیچ!

هزاران کهکشان و کوه و دریا را

و خورشید و گیاه و نور و هستی را

برای جلوه خود آفریدم من

ولی وقتی تو را من آفریدم

بر خودم احسنت می گفتم

تویی زیباتر لز خورشید زیبایم

تویی والاترین مهمان دنیایم

که دنیا بی تو ، چیزی چون تو را کم داشت

تو ای محبوب تر مهمان دنیایم

نمی خوانی چرا ما را؟؟

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی

ببینم، من تو را از درگهم راندم؟

اگر در روزگار سختیت خواندی مرا

اما به روز شادیت ، یک لحظه هم یادم نمی کردی

به رویت بنده من، هیچ آوردم؟؟

که می ترساندت از من

رها کن آن خدای دور

آن نا مهربان معبود

آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت،خالقت

اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را

با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکیم

آیا عزیزم حاجتی داری؟

کنون برگشتهای ،اما

کلام آشتی را تو نمی دانی؟

ببینم چشم های خیست آیا گفته ای دارند؟

بخوان ما را

بگردان قبله ات را سوی ما

اینک وضویی کن

خجالت میکشی از من؟

بگو، جز من کس دیگر نمیفهمد

به نجوایی صدایم کن

بدان آغوش من باز است

برای درک آغوشم

شروع کن، یک قدم با تو

تمام گام های مانده اش با من


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • شهر رویای من
    خدای من
    (بدون عنوان)
    (بدون عنوان)
    (بدون عنوان)
    (بدون عنوان)
    (بدون عنوان)
    (بدون عنوان)
    والا پیام دار محمد
    سال نو مبارک
    و من می خوانم......................
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •